حق با توست
باد آتش به گریبان شقایق می کرد
و مرا بیشتر از بیشتر عاشق می کرد
غزلم داشت بدون تو درینجا می مرد
داشت در حنجره ی خسته ی من دق می کرد
من از آیینه شدن هیچ نمیدانستم
که چرا فاش درین قصه حقایق میکرد
منطق چشم تو با تکیه به استدلالش
واقعآ داشت مرا با تو موافق می کرد
سایه ات بر سر خورشید چه سنگین افتاد
داشت ابعاد زمین را همه مشرق میکرد
قدر یک پلک زدن از تو نپوشیدم چشم
و مرا چشم بدهکار دقایق میکرد
کاش تا هرزه ترین خار بیابانت هم
پای دل را به تمنای تو لایق میکرد
شعر از امید
کلمات کلیدی :